بیست ویک - بیست ودو - بیست وسه ماهگی هههههه یه مامان بدقول
عزیزم سه ماهه نیومدم شرح حال بدم آخه فرصت خوبی پیش نیومد ولی تو این مدت خیلی کارا کردیم کلی دخترگلم بزرگ شده وچیزای جدید یاد گرفته ولی پوشک همچنان باقیست. یه ویروس بد به اسم روزئلا گرفتی وچند روز تب کردی تو اون مدت که مریض بودی مامان خیلی غصه خورد ولی خدا روشکر بعدش خوب خوب شدی از علام بیماری فقط تب بود بعدش یه دونه های ریز پوستی زدی وخوب شدی. واسه خودت شعر میخونی و جمله می سازی وقتی شعر میخونی میخوام همون لحظه یه گاز گنده ازت بگیرم یه دفعه شروع می کنی به خوندن: تاب تاب اباسی خدامنونندازی اگه منوبندازی توبغل ماماتم بندازی یا شعر ورزش صبحگاهی توی مهد رو نصفه نیمه میخونی: پ...
نویسنده :
مامان
11:16