پرنسس آویناپرنسس آوینا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

برای دخترم...

سیزده وچهارده ماهگی

اینقدر دیر شدکه مطلب سیزده ماهگی هم با چهارده ماهگی یکی شد. دختر عزیزم آوینا جونم چهارده ماهه شد قربونش برم خیلی شیطون شده با اینکه هفته پیش سرماخورده بودی وحسابی اذیت شدی اما بازم از کنجکاوی وشیطنت کم نمیزاشتی. مادری تو اینمدت که مریض بودی وسرفه میزدی دلم ریش میشد الهی مادر فدات بشه خداکنه هیچ وقت ناراحتیت رو نبینم اما خانومی تازگیا که چه عرض کنم چندوقته یه کارایی می کنی که آدم این شکلی میشه: مثلا کشو دراور رو باز میکنی ومیشینی توش یا مثل زمان نوزادی و کوچیکیت میشینی انگشت پات رو میخوری وقتی مچت رو میگیریم میزنی زیر خنده کافیه 5 دقیقه بهت وقت بدی دکوراسیون خونه رو عوض میکنی ناخن گیر رو دستت میگیری میخوای ناخنهات رو بگیری ب...
5 آبان 1391

یک سالگی

بالاخره نی نی وبلاگ حالش خوب شد وبه زودی با یه کیک به شکل ((باب اسفنجی)) میاییم. اینم چند تا عکس از یکسالگی خانومی آوینا با پسرخاله امیرحسین تو نمایشگاه گل دالی عاشق قایم موشک بازی هستی در هر زمان وهرمکان دنیای من اون چشاته ...
30 شهريور 1391

یک سالگیت مبارک

قشنگ ترین صدای زندگی تپش قلب توست باشکوه ترین روز دنیا ، روز تولد توست پس برای من بمان وبدان که عاشقانه دوستت دارم. سالروز میلاد تو روز زندگی دوباره من سالروز چشیدن طعم مادر بودن سالروز دیده به دیدار تو روشن گشتن سالروز زیباترین روز عمرم دخترم قلب مادر ، نفسم خدایا باز هم شاکرم به خاطر وجود بهترین آفریده ات(برای پدرومادر)   تولدت مبارک عزیزترینم     ببخشید یکسالگی گل دخترم یه کم دیر شد دیگه الان سیزده ماهگی آویناست تواین یکسال درکنار رشد ونمو دختر گلم من هم چیزهای جدیدی یاد گرفتم که همه را مدیون وجود مروارید گرانبهای خانه ام ، آوینا خانوم هستم. وقتی مرور میکنم میبینم چه قدر ز...
30 شهريور 1391

عزیزترینم یازده ماهه شد

رمضان مبارک. آغاز ماه مبارک رمضان مصادف شد با آغاز دوازدهمین ماه تولد آوینای من قربون دخترم برم که دیگه داره یکساله میشه امسال هم مامان مثل پارسال نمیتونه روزه بگیره برای همین بابایی تنهایی سحری میخوره وافطار میکنه البته برای ماهم دعا میکنه. خدایا شکرت به خاطر امانت گرانبهایی به اسم آوینا وهزاران بار شکر برای فرصتی که هم قدم شدن در برداشتن نخستین گامهایش به ما دادی . مادرانه هایم ارزانیت ای بهانه نفس کشیدنم ، وقتی در آغوشم آرام میگیری و با تمام وجودم سیرابت می کنم تمام وجودم آرام میگیرد . وقتی لبخند میزنی همه غم وغصه ها فراموشم می شود جانم ؛ چه لذتی دارد راه رفتن با تو وقتی دستان کوچکت را دستانم نهادی و چشمم به قدمهای کوچکت&nb...
1 مرداد 1391

ده ماهگی

ما اومدیم با مطلب ده ماهگی عزیز دلم اما با تاخیر آخه چند روزی بود اینترنت نداشتینم خلاصه دیر شد عزیزترینم ده ماهه شد البته الان که مینویسم قربونش برم دیگه داره یازده ماهه میشه هرروز داره خواستنی تر و شیرینتر میشه خدای مهربونم روزی هزاران بار شاکرم که همچین نعمتی رو بهم دادی تا مزه شیرین مادر بودن رو بچشم ولذت زندگی در کنار بهترین هدیه ات رو به من عطا کردی لذت شنیدن کلماتی مثل مامان وبابا لذت دیدن برداشتن اولین قدمهای آوینا لذت دیدن دوباره وچندباره خنده های شیرینی که تا آخر عمر فراموش نخواهم کرد لذت دیدن بازیگوشی و شیطنت های بچه گانه جگر گوشه ام و لذت بزرگ شدن دخترکم که دنیای منه خدایا خودت میدونی هیچ کلمه ای نمیتونه این لذت رو توصیف ...
25 تير 1391

آوینا خانوم چیکار میکنه؟

اول از همه ببخشید که زیاد فرصت نمیکنم تند تند بیام اما سعی میکنم تا میتونم با خانوم گلم آوینا جونم وقت بگذرونم .  هزار ماشاالله آوینا خانوم میتونه روی پاهاش وایسه و تمام تلاشش رو میکنه کم کم راه بیفته . ولی دوتا دندون بیشتر نداره وخبری از بقیه دندونا نیست مثل اینکه فکر میکنه همین دوتا کافیه. هر روز قبل از اینکه بریم سرکار شیرمادر رو میخوره وبعد میره خونه یکی از مادربزرگهای مهربون بعد در طول روز هم تا وقتی مامان از سرکار میاد سوپ وسرلاک وشیرخشک ومیوه ش رو میخوره وقربونش برم برنامه خوابش هم با بقیه هماهنگه وزیاد اذیت نمیکنه فقط یه کم با اسباب بازیهاش که هر کدوم فقط تا چند ساعت براش جذاب هستن بازی م...
30 خرداد 1391

نه ماهگی زیبا

  نه ماه از تولد شیرینترینم گذشت تو این مدت هرلحظه پا به پای تو زندگی رو یه جور دیگه نگاه کردم وتجربه کردم مثلا وقتی با کنجکاوی و شوق وذوق به یه درخت که برگهاش رو باد تکون میده نگاه میکنی به یادم میاری که خدای مهربون چقدر زیبایی خلق کرده وما به سادگی از کنارش میگذریم وبعضی وقتها نادیده میگیریم .چه اشکال داره ما هم مثل یه کودک نوپا به همه چیز جوری نگاه کنیم که انگار اولین تجربه ی دیدنه. توی ماه گذشته روی اصواتی که از خودت درمیاری کلی تمرین کردی بابا گفتن رو تمرین کردی وموفق شدی وبابایی رو خیلی خوشحال کردی. روی پاهات می ایستی البته با کمک وداری سعی میکنی راه بری. از پله بالا میری و کلی کنجکاوی میکنی . میری سرا...
29 ارديبهشت 1391

آوینا خانوم 8ماهه دندون دار

لحظه هایم را باتو زندگی میکنم ای که همه زندگی منی نفسهایم را به شوق نفس کشیدنت نفس نفس میزنم ای بهانه نفسهایم دستهای کوچکت را در دستانم میگذارم تا شوق زندگی را به دست آورم چشمهایم را به چشمانت می دوزم تا با هر نگاهت دلم روشن شود به صدایت گوش فرا می دهم که زیباترین نوای زندگی مادر است از هر لحظه بودن با تو لذت میبرم وخدا را روزی هزاران بار شاکرم به خاطر وجود زیباترین هدیه اش در خانه ام.   بالاخره وقت برای آپ کردن وبلاگ عروسکم پیش اومد با کلی خبر از پیشرفتهای خانوم گلم   اول اینکه دختر گلم دوتادندون خوشگل داره که الان یک ماهه دراومدن وکلی براشون ذوق کردیم انشاالله به سلامتی بقیه مرواریدهای خوش...
7 ارديبهشت 1391

پایان هفت ماهگی

عزیز دلم آوینای خوشگلم هفت ماهگیت مبارک انقدر توی پست قبل درحال وهوای عید بودم که مطالب مربوط به هفت ماهگی خانوم گل یادم رفت اما هفت ماهگی پر بود از لحظات زیبا وفراموش نشدنی دختر گلم داری تلاش میکنی صحبت کنی ومرتب د د د د  .... میگی ویه وقتایی هم یه صداهای دیگه ای در میاری دیگه میتونی محکم سرجات بشینی و به تکیه گاه وکمک احتیاج نداری از دندون های خوشگل هنوز خبری نیست حرکت های رو به جلوت هم پیشرفت کرده وداری کم کم چهار دست وپا رفتن رو یاد میگیری موقع غذا خوردن هم همش بال بال میزنی که قاشق بعدی رو تو دهنت بزارم وهمین کارات خیلی شیرین ودیدنیه وقتایی که مامان سرکاره خیلی دختر خوبی هستی واصلا مادرجون ومامان جون وعمه وخاله رو اذی...
6 فروردين 1391