پرنسس آویناپرنسس آوینا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

برای دخترم...

نوزده وبیست ماهگی هم گذشت

1392/3/16 0:21
نویسنده : مامان
1,058 بازدید
اشتراک گذاری

ای کاش اینقدر درگیر روزمرگی ودغدغه های زندگی ماشینی نشیم تا بتونیم بیشتر باهم باشیم واز لحظه لحظه باهم بودنمون لذت ببریم . با تو بهترین وشیرینترین روزهای عمرم رو سپری می کنم وقتی داری جلوی چشمام قد می کشی وبزرگ میشی گذر عمر خودم رو میبینم ومیگم ایکاش بتونم دنیایی پر از محبت وعشق ویکرنگی و پر از پاکی کودکانه رو پا به پای تو تجربه کنم.

عزیزم الان دو ماهه نیومدم چیزی بنویسم تمام سعیم رو میکنم که بیشتر باهات وقت بگذرونم ماشااله اینقدر شیطون شدی که دیگه وقتی برای خرید کردن بیرون میریم نمیتونیم تورو باخودمون ببریم آخه همش توی خیابون میخوای بدو بدو کنی ودست مامان وبابا رو ول میکنی یا اینکه تنبل میشی وهمش میگی بغلم کنید.

البته پارک رفتن وبازیهامون سرجاشه قربونت برم وقتی سوار ماشین میشی فورا شروع میکنی به خوندن شعر ومیگی: تاب تاب عباسی.... اینقدر تاب بازی رو دوست داری که وقتی سوار میشی دیگه پایین نمیای وهمش نی نی های دیگه باید منتظر بمونن ببینن کی نوبتشون میشه.

وقتی به صورت مثل ماهت نگاه میکنم توی دلم میگم خدایا یعنی تو دنیا موجودی هست این اندازه که من دخترم رو دوست دارم کسی یا چیزی رو دوست داشته باشه .

تو این مدت دو تا مناسبت هم داشتیم روز مادر وروز پدر ، بهترین کادوی روز مادرم رو از تو گرفتم که تو پست قبلی نوشتم وکادویی هم که ما به بابایی دادیم یه جفت کفش بود البته با بوسه هامون روزش رو تبریک هم گفتیمخجالت

ایقدر کارای شیرین وبامزه انجام میدی وحرفای خوشگل میزنی که دل همه خانواده وفامیل رو بردی . مثلا تازگیا به بابایی میگی:آها رولا (آقا روح اله)

دیگه میتونی راحت با کلماتی که بلدی و مرتب یاد میگیری ، با همه ارتباط برقرار کنی . توی مهد خاله مربیت رو خاله مریا (خاله مریم) صدا میکنی وحتی توی خونه هم مرتب اسمش رو میاری .

شمارش عددها رو تا 10 یاد گرفتی الهی مامان فدای اون زبون شیرینت بشه وقتی اعداد رو به حالت شعر میشماری ومیگی خیلی بامزه میشی.

اجزای اصلی بدن رو هم کامل یاد گرفتی و وقتی اسم قسمتهای مختلف بدن رو میگم سریع با انگشتات نشون میدی.

عادتهای خوابیدنت که دیگه خیلی جالب شده حتما باید روی دست مامان یا بابا بخوابی ویکی از دستاتو میزاری زیر لپت بعد میخوابی.

قربون سلام گفتنات بشم تو خونه از اتاق خواب میای توی پذیرایی سلام میکنی هروقت هرجایی وارد میشیم سریع میگی سلام .

هروقت چیزی از دست کسی میگیری میگی : مرسی

دیگه خودت میتونی کفشات رو بپوشی خانوم خانومای مستقل.

توی مهد کدبانو صدات میکنن از بس دنبال خاله همش میخوای توی آشپزخونه باشی وسرت تو کابینتا باشه.

اصلا تحمل گرسنگی رو نداری وقتی گشنه میشی دیگه قاطی میکنی وهمش غر میزنی تا یه چیزی بدم دستت بخوری.

وقتی کسی نماز میخونه تو هم میری کنارش وشروع میکنی زیر لب زمزمه کردن ومثلا داری نماز میخونی وقتی سجده میری پخش میشی رو زمین وهمش اینور واونور رو نگاه میکنی تا ببینی کی باید بلند شی ولی تا میخوای بلند شی پات توی چادرت گیر میکنه ودوباره پخش میشی.

هر وقت دست خاله پری ودایی بهمن کتاب میبینی تو هم درس خون میشی و از وقتی مهد میری خیلی کتاب خون تر شدی همش یه کتاب دستت میگیری و کلمات مخصوص آویناییت رو میگی ومثلا داری درس میخونی یا اینکه یه خودکار برمیداری وشروع میکنی به نوشتن کلا این کلمه رو درطول روز بارها تکرار میکنی: خوتی خوتی خوتی .......(خودکار)

میوه هایی که خیلی دوست داری به ترتیب هندوانه - موز وسیب هر وقت تو خیابون یه ماشین هندوانه فروش میبنی شروع میکنی به گفتن:هونونو هونونو (هندوانه)نیشخند

عاشق کفشای پاشنه بلندی اینقدر خونه دایی جون با دلناز سر پاشنه بلند باهم دعوا کردین که برات یه جفت صندل پاشنه دار گرفتم و وقتی برای اولین بار پوشیدی کلی ذوق کردی وخوشحال شدی برای تولد طناز جون هم پات کرده بودی ونانای کردی زندگی مادر.

اینم عکسای تولد طناز خانوم خوشگل عمه

طناز عمه تولدت مبارک خانومی

اینجا مثلا میخواستیم هرکدوم با یه دوربین ازتون عکس سه نفره بگیریم که طبق معمول تو ودلناز دنبال بازیگوشی بودین وعکسامون زیاد جالب نشدن

وای اینجا دیگه آوینا ودلناز یه کارایی کردن که همه خیلی خندیدیم - داشتیم عکسای تکی طناز خانوم رو می گرفتیم که دوتا خانوم خانوما مثل پارازیت پریدن روی تخت و میخواستن مثل ژست های طناز وایسن وعکس بگیرن که نتیجه کاملا مشخصهنیشخندراستی خانوم گلم صندل پاشنه داراشم پاش کرده رفته رو تختماچ

تصویر زیباترین مخلوق خدا تو زندگیم

جدیدترین مدل عکس درطبیعتچشمک

آوینا موقع نماز خوندن- خونه مادربزرگ

از دیروز که یه تعطیلات چهار روزه داریم دیدم فرصت خوبیه که برای همیشه پوشک کردن خانوم خانوما رو بزاریم کنار والان که روزدومه دیگه از کت وکول افتادم قربونت برم اصلا توباغ نیستی میبرمت توی دستشویی همش بازیگوشی می کنی هر چی بهت میگم الکی میگی: باشه ولی باز کار خودت رو میکنی یه بار دلسرد میشم ومیگم حالا زوده بهتره بی خیال شم بعد یه حرکت مفید ازت می بینم دوباره امیدوار میشم خلاصه که فعلا همینجوری داریم پیش میریم اگه یه کوچولو با مامان همکاری کنی درست میشه.

 

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (3)

مهسا مامان مرسانا
16 خرداد 92 7:39
سلام عزیز دلم قربون اوینا بشم با تک تک کارهاش عزیزم خیلی خیلی کارهاشون شبیه همه .... عاشق اون عکس با چادرشم عزیزم من هنوز اقدام نکردم برای از پوشک گرفتن چون میدونم الافی زیاد داره راستی رمز رو خصوصی گذاشتم
باران
17 خرداد 92 22:02
الهی عزیزم خیلی پست پر بار وبرای من دلچسب بود کلی ذوق کردم دستت دردنکنه بووووووووووووووووس
مهسا مامان مرسانا
9 تیر 92 14:05
سلام عـــــــــــزیزم مرســــــــــانـــــــــا گلی در جشنواره نی نی وبلاگ شرکت کرده خوشحالمون میکنی بهش رای بدی لطفا عدد 201 رو به شماره 20008080200 بفرست از اینکه وقت گذاشتی یک دنیا ممنونم اگر رای دادی خبر کن تا یک امار داشته باشم از رای دهندگان