پرنسس آویناپرنسس آوینا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

برای دخترم...

دختر گلم 5 ماهه شد

1390/11/5 12:30
نویسنده : مامان
2,622 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره فرصت کردم بیام بنویسم یه چند روزی گرفتار کارام بودم یه سری کار عقب افتاده داشتم

خوب نازنینم آوینا خانوم دیگه بریم سراغ حرفایی که به خودت مربوط میشه جونم برات بگه خانوم گلم خیلی علاقه داری بشینی و اصرار میکنی جوری که اگه برخلاف میلت درازت کنیم صدات درمیادعصبانی

اینم از کادوی 5 ماهگیت

مبارکت باشه دختر قشنگم

البته ما همچنان سراغ کیک تولد نمیریم آخه من وشما که نباید بخوریم برای همین بابایی میگه کیک نگیریم بهتره

غذا هم که میخوری خدارو شکر فقط از سوپ زیاد خوشت نمیاد وبا اکراه میخوری (البته خودمونیم حق داری واقعا سوپت بی مزه س)بغل

وقتی کتابهای تقویت هوش رو باهات کار میکنم به تنها چیزی که نگاه نمیکنی عکساشه اگرهم توجه کنی فقط برای به دهان بردنه وخلاصه خیلی موقع کتاب خوندن یا بهتر بگم کتاب خوردن تماشایی هستی

موقع شیرخوردن هم که جنبنده ای نباید حرکت کنه هر لحظه برمیگردی ببینی کی بود! چی بود! چی شد! کی چی گفت! مخصوصا وقتی خاله پری یا مامان فری پیشمونن شما همه حواست به اوناست ومن مجبورم برم یه اتاق دیگه شیرت بدم

وقتی پستونک از دهنت می افته سریع دست به کار میشی وشصتت رو میخوری وقتی هم با شیشه بهت آب میدیم خودت شیشه رو نگه میداری

اما هیچ خبری از غلت زدن نیست واصلا میونه خوبی با این کار نداری تنبل خانومم

حموم کردن یکی از کارای مورد علاقه جفتمونه هر دوروز یه بار میبرمت حموم وکلی باهم آب بازی میکنیم خیلی کیف میکنی و همش دستات رو محکم میزنی تو آب و میخندی 

خیلی هم بابایی شدی

وقتی بابایی از سرکار میاد بهش مهلت نمیدی لباساشو دربیاره وبیاد پیشت وقتی هم که نماز میخونه ازش چشم برنمیداری البته فقط نماز خوندن بابایی برات مهمه به نماز خوندن بقیه کاری نداری

خداروشکر این ماه تونستیم تا حدودی آلرژِی رو شکست بدیم ویه جورایی عقب نشینی کرده ودوست نداریم دوباره ریختش رو ببینیم آره عزیز مامان ما برنده میشیم

این ماه برای اولین بار گذاشتمت توی کالسکه خیلی برات جالب بود اولش انگار تازگی داشت یه کم که توخونه توش نشستی وراه بردمت شروع کردی به خوردن ولیس زدن کالسکه !!!!!!!آخه مگه کالسکه خوردنیه آوینا جون؟تعجب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مهسا مامان مرسانا
11 بهمن 90 13:10
سلام خانومی ...5 ماهگی دخملون مبارک.... عکس چرا نمیذاری دلم براش تنگ شده.....راستی آوینا جون چند کیلو هست؟؟؟؟؟موندم غذای کمکی رو شروع کنم یا نه؟
مامان يوسف و محمد
13 بهمن 90 17:55
سلام مامان ني ني آپم بيا ضمنا خيلي عكساي خوشملي انداختي خيلي ني ني نازيه
مامان پریا
30 اردیبهشت 91 0:07
سلام خیلی از دیدن این ایده ی قشنگتون لذت بردم هم یادگاریه واسه عرو.سکتون هم بقیه از دیدن این وبلاگ لذت میبرن . منتظر عکسای بعدیه دخملتون هستم مراقبش باشین. بببوسینش

مرسی خانومی چشم