پرنسس آویناپرنسس آوینا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

برای دخترم...

عید نوروز و هفده وهجده ماهگی

عید همه مبارک توی پست قبلی زیاد نوشته بودم برای همین یه مطلب جدید باز کردم آوینای گلم تو این مدت نتونستم بیام وبرات بنویسم برای همین دو تا ماهگرد وعید باهم شد خلاصه اینکه یکم اسفند موعد واکسن هجده ماهگیت بود و خداروشکر به موقع زدیم ومشکلی پیش نیومد البته سه روز تو خونه مواظبت بودیم ومن و بابایی هر دو مرخصی گرفتیم بعد هم دیگه آخر سال وکارهای دم عید مثل خونه تکونی وخرید و... والبته دیگه نیاز به توضیح نیست که شما توی خونه تکونی وبقیه کارها چقدر کمک کردی و زحمت کشیدی چهارشنبه سوری هم برگزار کردیم وبا اینکه هواسرد بود خیلی خوش گذشت همه رفتیم خونه خاله جون و آتیش روشن کردیم و تو هم کلی نانای کردی اینم عکس شیرین ترین شکلات دنیا تو شب چ...
16 فروردين 1392

سال نو مبارک

چه پربار کردی ثانیه های بودنم را گل دخترم چه زیباییهایی با وجودت به من نشان دادی عاشق لحظه لحظه های عمرم باتو هستم حالا که بیست ونهمین بهار زندگیم را با دومین بهار زندگیت جشن میگیرم بیدار شدن هر روز صبح را کنار تو دوست دارم عاشق لبخند سلام صبحت هستم عاشق شیطنتها وبازیگوشی های بچه گانت که منو یاد بچگی خودم میندازه عاشق اون وقتایی که حالت دویدن میگیری ومیخوای دنبالت کنم وتو هم موقع فرار کردن قهقهه میزنی ومنو خوشبخت ترین مادر دنیا میکنی عاشق کارها وکلمه هایی که برای اولین بار تجربه میکنی و برای من وبابایی وخودت تازگی داره عاشق صحبت کردنت که هرکلمه ای بهت میگم سعی میکنی تکرار کنی حتی اگه نتونی وغلط...
16 فروردين 1392

شانزده وهفده ماهگی

  همیشه کلمات را برای بیان عشقم به تو کم می آورم هیچ واژه ای را برای توصیف احساسم به تو کافی نمی بینم عزیزترینم وقتی نبودی چگونه زندگی می کردم که حالا نمی توانم حتی یک لحظه بدون اینکه کنارم باشی وصدای قلبت را به صدای قلبم گره بزنم بخوابم حالا باید درآغوشت بگیرم ولالایی های مادرانه بگویم تا دلت ، تا دلم آرام گیرد حالا دیگر شده ای همه چیز مادر بهانه ای شده ای برای زندگی کردن - تلاش کردن - امید داشتن - خوشحال بودن - وهمه زیبایی زندگی   بعد از دوماه اومدیم تو این مدت وقت نشد بیام بنویسم اما تمام تلاشم رو کردم که با خانوم خانوما وقت بگذرونم تواین مدت خیلی کارهای جدید یادگرفتی وکلی واسه خود...
8 بهمن 1391

پانزده ماهگی

خاله: مامانت خونه س؟ آوینا: نه خاله: مامانت سر کاره؟ آوینا: نه پانزده ماه از تولدت گذشت عزیزترینم ومن می خوام از شیرین زبونیات و شیرین کاریهات بگم اما راستش رو بخوای دلم برای نوزادیت تنگ شده برای اون روزای اول که تازه داشتم مادر بودن رو تجربه می کردم هرچند لحظه لحظه زندگی با تو برام لذت بخشه وحاضر نیستم این لحظات رو با دنیا عوض کنم دایره المعارف آوینا: آب بابا مامان من بده تاب دایی کجا کجاست کو  Hello Baby خانوم گلم هرچی بهش یاد میدم با دقت گوش میده وتلاش می کنه تکرار کنه اما از شیرین کاریهات بگم که چه میکنی؟!!! هم چنان کنجکاوی در مورد وسایل خونه ادامه داره وبرعکس پیش بینی های قبلی که همه میگفتن...
21 آذر 1391

سیزده وچهارده ماهگی

اینقدر دیر شدکه مطلب سیزده ماهگی هم با چهارده ماهگی یکی شد. دختر عزیزم آوینا جونم چهارده ماهه شد قربونش برم خیلی شیطون شده با اینکه هفته پیش سرماخورده بودی وحسابی اذیت شدی اما بازم از کنجکاوی وشیطنت کم نمیزاشتی. مادری تو اینمدت که مریض بودی وسرفه میزدی دلم ریش میشد الهی مادر فدات بشه خداکنه هیچ وقت ناراحتیت رو نبینم اما خانومی تازگیا که چه عرض کنم چندوقته یه کارایی می کنی که آدم این شکلی میشه: مثلا کشو دراور رو باز میکنی ومیشینی توش یا مثل زمان نوزادی و کوچیکیت میشینی انگشت پات رو میخوری وقتی مچت رو میگیریم میزنی زیر خنده کافیه 5 دقیقه بهت وقت بدی دکوراسیون خونه رو عوض میکنی ناخن گیر رو دستت میگیری میخوای ناخنهات رو بگیری ب...
5 آبان 1391

یک سالگی

بالاخره نی نی وبلاگ حالش خوب شد وبه زودی با یه کیک به شکل ((باب اسفنجی)) میاییم. اینم چند تا عکس از یکسالگی خانومی آوینا با پسرخاله امیرحسین تو نمایشگاه گل دالی عاشق قایم موشک بازی هستی در هر زمان وهرمکان دنیای من اون چشاته ...
30 شهريور 1391

یک سالگیت مبارک

قشنگ ترین صدای زندگی تپش قلب توست باشکوه ترین روز دنیا ، روز تولد توست پس برای من بمان وبدان که عاشقانه دوستت دارم. سالروز میلاد تو روز زندگی دوباره من سالروز چشیدن طعم مادر بودن سالروز دیده به دیدار تو روشن گشتن سالروز زیباترین روز عمرم دخترم قلب مادر ، نفسم خدایا باز هم شاکرم به خاطر وجود بهترین آفریده ات(برای پدرومادر)   تولدت مبارک عزیزترینم     ببخشید یکسالگی گل دخترم یه کم دیر شد دیگه الان سیزده ماهگی آویناست تواین یکسال درکنار رشد ونمو دختر گلم من هم چیزهای جدیدی یاد گرفتم که همه را مدیون وجود مروارید گرانبهای خانه ام ، آوینا خانوم هستم. وقتی مرور میکنم میبینم چه قدر ز...
30 شهريور 1391