من مادرم
نفس که میکشی آرام میشوم دلت که میگیرد گریان میشوم؛ آه که میکشی زار میزنم؛ لبخند که میزنی ذوق میکنم
دستهایت که لمس می کند صورت مادر ،معجزه ایست هر بار معجزه ی تازه ای ولبخندی که بر لبانت نقش می بندد آرامشیست که به این جهان وآن جهان می ارزد .
با تمام وجود خوشبختی را احساس می کنم آن هنگام که در آغوشم آرام میگیری و دستان کوچکت را در دستانم میگذاری .
شبها بیدار می شوم وکنار بسترت می ایستم وبه صدای نفسهایت گوش می دهم وبا هر نفست عمری دوباره می گیرم وامید در دلم جاری می شود.
ابتدا جزئی از من هستی؛ به دنیا میآیی... درد میکشم جوری که خدا میگوید اگر در آن حال بمیرم شهید مردهام...
کوچک که هستی هم بازی ات هستم؛ مدرسه که میروی همکلاسی؛ بزرگ که میشوی دوست.
آری من مادرم...................
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی