پرنسس آویناپرنسس آوینا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه سن داره

برای دخترم...

سیزده وچهارده ماهگی

1391/8/5 14:38
نویسنده : مامان
852 بازدید
اشتراک گذاری

اینقدر دیر شدکه مطلب سیزده ماهگی هم با چهارده ماهگی یکی شد.

دختر عزیزم آوینا جونم چهارده ماهه شد قربونش برم خیلی شیطون شده با اینکه هفته پیش سرماخورده بودی وحسابی اذیت شدی اما بازم از کنجکاوی وشیطنت کم نمیزاشتی.

مادری تو اینمدت که مریض بودی وسرفه میزدی دلم ریش میشد الهی مادر فدات بشه خداکنه هیچ وقت ناراحتیت رو نبینم

اما خانومی تازگیا که چه عرض کنم چندوقته یه کارایی می کنی که آدم این تعجب شکلی میشه:

مثلا کشو دراور رو باز میکنی ومیشینی توش

یا مثل زمان نوزادی و کوچیکیت میشینی انگشت پات رو میخوری وقتی مچت رو میگیریم میزنی زیر خنده

کافیه 5 دقیقه بهت وقت بدی دکوراسیون خونه رو عوض میکنی

ناخن گیر رو دستت میگیری میخوای ناخنهات رو بگیری

با تلفن جوری حرف میزنی که انگار داری درباره یه موضوع مهم صحبت میکنی وحتی حرکات دست رو هم تقلید میکنی و بعضی وقتها هم زمان با دو تا گوشی صحبت می کنی

شعر هم یاد گرفتی و کلماتی که میتونی بگه اینها هستن: " بابا" "مامان" " دایی" " تاب" " آب" "می می"

"به به" "الو" "بدی(بده)""بیا"

داریم رو شمارش اعداد هم کار م کنیم

تا صدای آب میاد فورا میگی آب

هروقت بابا لباس میپوشه سریع می پری بغلش که یه موقع جانمونی

بوس کردنت که دیگه نگو هرکی رو میخوای بوس کنی با دهن باز میری طرفش و بعد بوسش میکنی

هرچی برات گل سر میزنم زود درمیاری و خودت دوباره میخوای بزاری رو موهات

برس رو برمیداری وموهات رو شونه میزنی

دایی بهمن وخاله پری رو خیلی دوست داری وهروقت ازشون جدامیشی میزنی زیر گریه

باهرصدایی حتی صدای زنگ تلفن شروع می کنی به رقصیدن اوایل حرکات دست وپا رو نمیتونستی ترکیب کنی وجداگانه انجام میدادی اما الان دیگه قر کمر هم قاطیش کردی وحسابی دلبری میکنی

میخوای بشکن بزنی انگشتات صدا نمیده با دهنت صداش رو درمیاری

یه دستمال برمیداری و گرد گیری میکنی اونم چقدر بادقت

وقتی میبینی مامان وبابا دارن باکامپیوتر کار میکنن مرتب انگشتت رو دکمه روشن وخاموش کامپیوتره و اینقدر خاموش وروشن میکنی که یه کمی برات قاطی میکنیم

آشپزخونه که دیگه هیچی اصلا از دستت آرامش نداره توی کابینتها رو به هم میریزی و هرچی میگی آوینا دست نزن انگار نه انگار

الان دیگه 6 تا دندون خوشگل داری و حسابی با دندونات مامان رو گاز میگیری

شاید این کارات برای ما که پدرومادرتیم جدید وجالبه به هر حال با هرکدوم از رفتارا و حرفایی که میزنی ما یه چیز جدید دیگه یاد میگیریم و کلی بابت شیرین کاریهات ذوق می کنیم

عاشق اینی که دنبالت کنی وقایم موشک بازی کنی وهر لحظه که یادت می افته میگی "دا"(یعنی

دالی)

خاله پری بهت لی لی لی لی حوضک یاد داده و تا میگی آوینا بگو دستت رو باز میکنی وباانگشتت میکشی تودستت

هرحیوانی که میبینی (حتی مورچه) میگی هاپ هاپ فکر میکنی همه موجودات هاپو هستن

دخترم برای داشتن تو خدای بزرگ رو شاکرم تو که شادی زندگی پدرو مادری

لحظه هایی که تو رو در آغوشم میگیرم بهترین لحظه های عمرمه وحاضر نیستم این لحظه هارو با هیچ چیز دیگه ای عوض کنم

اینم چندتاعکس از خانوم خانوما

اینجادارم برات اسپند دودمیکنم الهی فدای قد وبالات بشم

این عکس هم برای چندوقت پیشه که با دایی اینا رفته بودیم برغان و اونجا داری بلال میخوری

عاشق این مدل نشتنت هستم وقتی پاهات رو روی هم میندازی

الاکلنگ سواری

سرسره بازی

اینجاهم داری فرار میکنی ومن وبابا هم دنبالت

توپارک داری پرنده ها رو با چه دقتی نگاه میکنی

اینجاهم خونه آقا کوروش دوست آویناست که دو تایی بعد از اینکه خونه رو حسابی شلوغ کردن درحال شیرخوردنن حسابی مامان کوروش جونم به زحمت انداختیم

اینم آقا کوروش خوش اخلاق ومهربون که با اجازه مامانش عکسش رو میزارم اینجا

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

وانیا باستان پور
6 آذر 91 18:50
عزیزم بیا به وبلاگم لینکم کن دوستای خوبی خواهیم شد
محیا کوچولو
7 آذر 91 22:37
سلام پرنسس آوینای خوشگل سیزده و چهارده ماهگیت مبارگ عسل کوچولوچقدم کارهای بامزه یاد گرفتی ناقلا
لیلا مامان پرنیا
21 آذر 91 8:59
سلام با افتخار لینک شدید به جمع دوستای ما خوش اومدید همشهری اوینا جونم خیلی نازه مخصوصا اون عکس بلال خوردنش میبوسمششششش